ديدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ
به سراغ من اگر می آیید سخت و پیوسته بیایید نهراسید از اندیشه تنهایی من شیشه ای نازک نیست که ز هر لرزش اشکی ترکی بردارد صحنه خاطر تنهایی من قطعه سنگی شده از درد هزاران اندوه در هراس از پاییز